زندگی ریحانه | ||
هو الشهید این را چند رز بعد از عید فطر نوشتم . دلم نیامد بگذرم ... : (( هو الشهید نبودم چند روزی . ولی خوب برگشتم شکر خدای بزرگم . کمکم کرد خیلی . دست دلم را گرفت زمین نخورد .خیلی بد شکستم . اتفاقات خیلی بد که نباد دوباره یاد آوری شوند . پس عذر تقصیر که نمی گویم تا نبینم و نخوانم . شما هم نخوانید بهتر است .ولی می گویم بد و وحشتناک و فاجعه و نابود کننده بود ، اما ورق برگشت . تا بدانید هر چه قدر بدتر باشد بیشتر دلت رو به خدا و تنها او می شود و در هر کار فقط ازاو بخواهی کمک را ، درهای رحمتش را برایت می گشاید . همسرم رفت قم زیارت نازدانه ی امام کاظم ، و نمی دانم چه با هم گفتند که دید زندگیمان و تعهدمان می ارزد به تلاش دوباره .پذیرفت اشتباهاتش را . گذر کرد از اشتباهاتم . هر چند خیلی خیلی خیلی برایم سخت است ( در گوشی می گویم که این را فقط بانوها می فهمند ) اما سعی می کنم به فراموشی بسپارم آنچه در این ماه خدا بر من گذشت . که می دانم از رحمت گسترده اش بر من سهل شد و چه می کشیدم اگر مهمان او نبودم د این سختی ها ... می دانید ... مهمانی که می روید ، اگر غم داشته باشید صاحبخانه هرکارمی کند تا غبار بزداید از چهره تان .... چه بخت بلندی داشتم .... زین پس اینجا بوی رحمت می گیرد انشالله ...
))
[ پنج شنبه 91/6/30 ] [ 11:37 صبح ] [ ریحانه بانو ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |